دوم:
منابهه و محاكات است كه همان تقليد است امّا بدون توجّه. يعني پذيرفتن چيزي از كسي
بدون استدلال و بدون توجّه و بدون تَنبُّه كه اين كار بچّهها است. يكي از عنايات
خاصّه ی پروردگار عالم براي انسان اين است كه به بچّههاي كوچك قانون منابهه و محاكات
داده است. يعني تابع صددرصد براي مربّي هستند تا مربّي يا پدر و مادر بتوانند خوب
بچّه را تربيت كنند. معلّم بتواند او را تربيت كند.
اين
منابهه و محاكات را قرآن شريف مذمّت ميكند؛ و معلوم است كار يك انسان عاقل نيست.
خرافات، يعني تقليد كردن و پذيرفتن چيزي از كسي بدون توجّه؛ يا با توجّه امّا بدون
استدلال؛ و معلوم است اين براي يك عاقل، براي يك مسلمان غلط است. امّا متأسّفانه
بيشتر مردم خرافي هستند. حتّي آن ممالكي كه در آنجا علم خيلي ترقّي كرده است، از
نظر آداب و رسوم اجتماعي خرافات عجيبي بر آنها حكم فرماست. از اين جهت نقل ميكنند
در انگلستان سَر هر كوچهاي زني نشسته است و فال نخود ميگيرد و اطراف او هم
جمعيّتي است. يا مثلاً در آمريكا با آن همه ترقّي در علمش، لفظ سيزده ندارند و آن
را نحس ميدانند. مثلاً اگر يك آپارتماني ساخته باشند. بيست طبقه، از طبقه دوازده ميرود
چهارده! پلاكهاي منزلها در زمان طاغوت به جاي سيزده 1+12 بود؛ و نظير اين خرافهها
همه جا هست. در آمريكا و انگلستان خيلي هست. در ايران ما هم فراوان است. اما ما كه
مسلمانيم بايد تابع عقل باشيم و از نظر قرآن نبايد خرافي باشيم.
متأسّفانه
هر كه تجدّد او بيشتر است، خرافات او بيشتر است. تقليد ممالك ضعيف مخصوصاً
مسلمانها از استعمارگران، قانون منابهه و محاكات است. لااقل به طور تقليد، آداب و
رسوم آنها را ميپذيرند. در تعارف كردن نظير آنها تعارف ميكنند. گفتن كلمه ی
«مرسي» را يك نو روشنفكري ميدانند. طرز نشستن و خوابيدن و رفتن و لباس پوشيدنش،
حتّي كار رسيده به اينجا كه اسم پسر و دخترش به جاي اينكه اسم يكي از ائمه ی
طاهرين باشد، يك اسم خارجي را انتخاب ميكند؛ و همين اسم خارجي را تجدّد و روشن
فكري ميداند! اما در حقيقت خرافهاي بيش نيست. يعني متابعت از غرب كه به آن ميگوييم
غربزدگي؛ و پيغمبر اكرم(ص) روي اين جمله پافشاري زيادي دارند و ميفرمايند «مَنْ
تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» اگر كسي تشبّه به فكر پيدا كرد، در اسم، يا در روش، يا
در لباس، در واقع از آنهاست و يك مسلمان حسابي نيست. در روايت ديگري ميفرمايند:
اگر مسلماني مثل كافر بخورد، مثل كافر بياشامد، مثل كافر رفت و شد كند و بالاخره
آداب و رسوم اجتماعي را از آنها ياد بگيرد، در روز قيامت با آنها است. يعني
همانطور كه آنها جهنم ميروند اين هم در جهنم با آنها است.
آنچه
مورد بحث من است، اين است كه بايد به كفّار شبيه نباشيم. از نظر لباس، و خوراك مثل
آنها نباشيم. اسم بچّهها را يك اسم اسلامي انتخاب كنيم. به جاي «مرسي» ممنونم يا
متشكرم بگوئيم. منتظر نباشيم مد لباس از اروپا بيايد. الحمدِلله جمهوري اسلامي
خيلي از اينها را عوض كرده است.
در زمان
طاغوت، چونكه غربيها قورباغه و خرچنگ ميخوردند، متجدّدها و روشنفكرهاي ما هم
غذاي آنها را ميخوردند، و حتّي براي ما مينوشتند كه در تهران، بسياري از
مهمانخانهها پيدا شده كه اينها غذاي خارجي داشتند. يعني خوراك خرچنگ و قورباغه!
انسان اگر خرافي باشد به اينجا ميرسد. يعني به عنوان تجدّد و روشنفكري از اين
غذاها ميخورد و پول زيادي هم ميدهد و افتخار هم ميكند كه من غذاي قورباغه
خوردم! انسان اگر خرافي باشد به اينجا ميرسد.
گفتيم
كه خرافات خيلي مصاديق دارد. روشنفكرها اينجور هستند. در ميان مقدّسها، خرافه از
نوع ديگر است. مثل اينكه از اوّل شب تا به صبح خواب ميبيند و اين را ميخواهد يكي
برايش تعبير بكند. يا اينكه يك غم و غصّهاي برايش جلو آمد، يا يك گرفتاري برايش
جلو آمد، اين طرف و آن طرف ميرود تا يك فال بين پيدا كند كه برايش فال بگيرد. يا
اينكه دنبال دعانويس ميرود تا برايش دعا بنويسد.
يك
مسلمان بايد پايبند به فال باشد. نبايد يك مسلمان دنبال افراد شيّاد و دروغگو راه
بيفتد. نبايد يك مسلمان خود را پايبند به خواب كند. اينها همه براي يك مسلمان نقص
است. يك مسلمان بايد با دليل بگويد؛ با دليل بشنود؛ با دليل راه برود؛ با دليل
مريد بشود؛ با دليل از ارادتش برگردد؛ تا آخر. اگر غير از اين شد، تابع احساسات
شد؛ تابع خرافات و تخيّل شد. به اين نميشود گفت مسلمان. اين هم يكي از چيزهائي
است كه تخيّل روي انسان كار ميكند و انسان را خرافي ميكند.